بسیاری از ما به شکل منحصر به فردی یاد گرفته ایم از شنبه ها بترسیم. درست است که شنبه ها دوباره ما را وارد یک هفته ی کاری دیگر می کنند، اما نشانه ی شروعی تازه هم هستند. به نظر می رسد شواهد ظریفی نیز وجود دارند که نشان می دهند مغز ما در آغاز هفته نسبت به روز های دیگر آمادگی بیشتری برای تصمیم گیری دارد. در ادامه به شما خواهیم گفت برای آنکه هر زمان نیاز داشتید بتوانید این توانایی را در خود احیا کنید چه کار باید انجام دهید.
مغز شما شنبه ها حال و هوای دیگری دارد
بررسی های هوشمندانه ی محققان دانشگاه پنسیلوانیا نشان داده اند جستجوی کلمه ی «رژیم» روی گوگل، مراجعه به باشگاه، و پیگیری اهداف شخصی، شنبه ها به اوج خود می رسند. تاریخ های مشخص دیگری نیز روی تقویم اثرات مشابهی دارند، مثل سال نو، آغاز سال تحصیلی، یا روز تولد. تیم دیگری از محققان نیز متوجه شده است جستجو برای راه های ترک سیگار روی گوگل نیز در روز های شنبه به بیشترین میزان خود می رسد. به نظر می رسد «از شنبه» برای همه ی انسان های روی زمین معنای مشابهی دارد.
ما با جدا کردن یک برهه ی زندگی مان از برهه ی دیگر، قادریم از شکست هایی که در گذشته تجربه کرده ایم آزادانه تر عبور کنیم و به آینده بنگریم
محققان دانشگاه پنسیلوانیا مطمئن نیستند چرا اول هفته ها چنین اثر مثبتی روی ما دارند. تصور آنها این است که ما با جدا کردن یک برهه ی زندگی مان از برهه ی دیگر، قادریم از شکست هایی که در گذشته تجربه کرده ایم آزادانه تر عبور کنیم و به آینده بنگریم. محققان حدس می زنند نقاط عطف مذکور، باعث می شوند از روزمرگی خارج شویم و به تصویر بزرگ تر زندگی مان نگاه کنیم. به نظر می رسد شنبه ها، تمایل ما برای کنار گذاشتن تعارفات و اندیشیدن به پیشرفتی که داشته ایم بیشتر می شود و تلاش می کنیم ببینیم نردبانی که به عنوان نردبان ترقی از آن بالا می رویم، اساساً به دیوار درستی تکیه دارد یا خیر.
این برای موفقیت شخصی و شغلی ما حیاتی است که برای مدتی، از جزئيات زندگی چند قدم عقب بکشیم. این مدت باید به اندازه ای باشد که بتوان لزوم یک تغییر مسیر احتمالی را در آن بررسی کرد. مشکل اینجاست که به ندرت شانس چنین موقعیتی را پیدا می کنیم.
مغز شما بسیار کمتر از آنچه تصور می کنید برای انجام ندادن کارها تصمیم گیری می کند
شاید کمتر به این موضوع توجه کرده باشید، ولی ما هر روز با بی نهایت تصمیم احتمالی احاطه می شویم، بدون آنکه از وجودشان آگاه باشیم: امروز به اینکه سر کار بروید یا در منزل بمانید و مرخصی استعلاجی بگیرید فکر کردید؟ به اینکه به خیریه ی همیشگی کمک بکنید یا نه فکر کردید؟ به اینکه ساعت ده صبح به مادرتان زنگ بزنید یا نه فکر کردید. اصلاً به اینکه به او زنگ بزنید یا نه فکر کردید؟
مغز ما معمولاً روی حالت عملکرد خودکار است و اساساً به تصمیم هایی که می توانیم بگیریم فکر نمی کند
پاسخ شما به اغلب پرسشهایی از این دست احتمالاً منفی است. اکثر مواقع اینطور نیست که تصمیمی مبنی بر انجام ندادن کارهای فوق بگیریم؛ مثلاً سر کار نرویم، یا به خیریه کمک نکنیم، یا به والدین خود زنگ نزنیم. ما بیشتر مواقع در مورد هیچ یک از اینها تصمیم نمی گیریم. در واقع مغز ما معمولاً روی حالت عملکرد خودکار است و اساساً حواسمان به این موضوع نیست که می توانیم چنین تصمیمی هم پیش روی خود داشته باشیم.
ریچارد بندلر، متخصص NLP نیز در کتاب خود به نام «راهنمای ایجاد تغییر با استفاده از خلسه» این حالت خودکار مغز را نوعی خلسه ی ذهنی می داند و می گوید مغز ما در طول روز به طور پیوسته در حالت خلسه قرار دارد و تنها از خلسه ای به خلسه ی دیگر می رود؛ مثلاً از خلسه ی کار، به خلسه ی رانندگی، و سپس خلسه ی تماشای تلویزیون الی آخر.
مواجه شدن با انتخاب ها
تمایل رفتاری ما برای همراه شدن با جریان روزمره ی زندگی، بازتاب دهنده ی یک حقیقت بنیادی درباره ی ساختار مغز ماست. از ۱۰ میلیارد بیت اطلاعاتی که مغز هر یک از ما در هر ثانیه پردازش می کند، تنها حدود ۵۰ بیت، یا به بیان دیگر ۰.۰۰۰۵ درصد از آنها به تفکر آگاهانه و عامدانه اختصاص دارند. مغز ما به گونه ای فرگشت یافته که از تصمیم گیری های مداوم و پشت سر هم اجتناب و در عوض روی حالت خودکار به وظایف خود رسیدگی کند.
تنها ۰.۰۰۰۵ درصد از اطلاعاتی که مغز ما در هر ثانیه پردازش می کند به تفکر آگاهانه و عامدانه اختصاص دارد
این یعنی مغز ما به بیان ساده قابلیت بررسی دریای انتخاب های احتمالی که در هر لحظه پیش روی خود داریم را ندارد و نمی تواند آگاهانه و عامدانه تک تک انتخاب هایی که می توانیم داشته باشیم را پردازش کند. در عوض وظیفه ی اکثریت قریب به اتفاق تصمیم گیری های رفتاری ما را به ناخودآگاهمان می سپارد.
مغز ما برای آنکه بتواند تشخصی دهد کی باید خود را در حالت تصمیم گیری عامدانه قرار دهد، به طور پیوسته واقعیتی که مشاهده می کنیم را با آنچه انتظار داریم مشاهده کنیم مقایسه می کند. وقتی پیش بینی ما با واقعیت در تضاد قرار می گیرد و در نتیجه متوجه مشکل یا تهدیدی می شویم، آن بخش ۵۰ واحدی خودآگاه مغز ما وادار می شود پا به میدان بگذارد و دست به کار شود.
بخش جالب تحقیقاتی که انجام شده به همینجا مربوط می شود. به دلیلی، روز آغازین هفته (و نیز ماه، سال و غیره) آن قدر توجه ما را به خود معطوف می کند که به خودمان می آییم، و با کمی درنگ سعی می کنیم بفهمیم در مسیر درست قدم بر می داریم یا خیر. چنین روز هایی، ما را بر آن می دارند با تصمیم هایی مواجه شویم که در حالت عادی ممکن است از کنارشان رد شویم و آنها را نادیده بگیریم. این فرصت مهمی است برای آنکه رفتار خود را، هم در محل کار و هم در منزل بهبود ببخشیم.
به نظر می رسد تمایلی طبیعی برای تأمل و تفکر در ابتدای هر بازه ی زمانی جدید وجود داشته باشد.
این سؤال که آیا ما انسان ها عقلانی رفتار می کنیم یا غیر عقلانی، از دوران طفولیت فلسفه بحث برانگیز بوده است. اما این بحث ها اخیراً به سمت تمرکز روی سؤال دیگری کشیده شده اند: اینکه آیا تصمیماتی که با تفکر گرفته شده اند بهتر از تصمیماتی هستند که از طریق میانبر های کارآمد ذهنی گرفته می شوند؟
یک سؤال اساسی تر نیز می تواند این باشد: اگر تهدید یا اتفاق غیر منتظره ای در کار نباشد، چه چیزی می تواند در وهله ی اول ما را از وجود انتخابی که می توانیم داشته باشیم آگاه کند؟ دانشمندان هنوز در حال بررسی این موضوع هستند، اما به نظر می رسد تمایلی طبیعی برای تأمل و تفکر در ابتدای هر بازه ی زمانی جدید وجود داشته باشد.
شاید با خلق وقفه های عامدانه در زندگی روزمره، بتوان این حالت را در وجود خود تقویت کرد. شاید به جای آنکه برای تفکر منتظر شنبه یا آغاز سال نو باشیم، لازم باشد هر روز برای مدتی خود را از جریان روزمره ی زندگی کنار بکشیم و به تصمیماتی که می توانیم بگیریم خوب فکر کنیم؛ چه کوچک، چه بزرگ، و سپس تصمیم خود را عملی کنیم.